اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ

نماز و صبر

بعد از یکی دو هفتۀ پر کار که اکثرش رو مشغول جشن بودم، این آخر هفته کمی آزادتر شدم و دوست دارم عقب‌افتادگی‌های این چند وقت رو جبران کنم. از کتابِ ناتمام “جستارهایی در باب عشق” که قرار بود تا آخر فروردین تموم بشه و نشد، متمم‌های نخونده و چندین تَسکِ نوشته‌شده در wunderlist در هوم‌پیج گوشیم!

در همین راستا امشب تصمیم گرفتم به یک کافه برم و کتاب‌خوندن رو پی بگیرم.
اَپ نت‌برگ رو باز کردم و در قسمت نزدیک‌ترین‌های من، دنبال یک کافه گشتم :)
نزدیک‌ترینش ۱۰ دقیقه پیاده‌روی لازم داشت.

حدود ساعت ۷ زدم بیرون. رسیدم و بعد از استقرار، لتۀ دوست‌داشتنی رو سفارش دادم و کتاب رو باز کردم.

کافه وی کن و کتاب و لته

ساعت که کمی گذشت دیدم نزدیک به اذان شده. چون دیر به کافه اومده بودم و هنوز پیش‌روی خاصی در صفحات کتاب نداشتم، انتخاب کردم که نماز رو کمی دیرتر بخونم.

ساعت ۸ که شد، رسیده بودم به آخر یکی از فصل‌های کتاب.

خودکار رو برداشتم تا در نیم‌صفحۀ خالیِ آخر فصل، کمی از دل بنویسم.
مشغول نوشتن شدم. از بی‌قراریِ مجهول درونم نوشتم و به سمت صبر ادامه دادم.
جملۀ آخر رو که خواستم بنویسم،
در ذهنم صدا کرد:

وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ

“واو” رو نوشتم و یک لحظه مکث.
ساعت رو نگاه کردم.
دیدم هشته.
خب!
مسجد هم که نزدیکه!

آیا دلیلی می‌مونه واسه نرفتن!؟
برای من که نموند.

رفتم و آرامش رو یافتم.

می‌شد به جای نماز، در کتاب آرامش رو پیدا کنم، ولی آیا سریع‌الاثرتر و عمیق‌الاثرتر (!) از نماز بود!؟

حسّ خوبیه وقتی می‌بینی یکی هست که اگه بخواد، ردخور نداره دیگه. اون بگه “باش“، قطعاً “می‌شه“.

پی‌نوشت: هر کافه‌ای رو هم نباید امتحان کرد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *