روزهایی خواهند آمد که انگشتانم به سختیِ امروز روی این کیبورد حرکت نمیکنند. روزهایی خواهند آمد که نوشتن برایم نوشیدنِ جام زهر نیست دیگر. آرام و آزاد خواهم نوشت.
آن روز خواهد آمد. میدانم.
اما حالا چه؟
حالا صرفاً میتوانم حواسم را از دادوبیدادهای دلم پرت کنم سمت دغدغههایی دیگر؛ مثل نوشتن از ننوشیدنِ جام زهر در این پست!
آن روزهایی که دادوبیدادش بلند میشود، روزهای سختیاند.
روزهایی سخت و بیرحم.
ولی دیشب خواندم که: فإنّی قریب…
دیشب از نشانهها نوشتم. نشانههایی که قدمبهقدم همراهیمان میکنند تا گوش بدهیم به حرفشان، تا ببینیمشان، بفهمیمشان.
نشانههایی که در شبهای تاریک هم هستند و چون فانوسی خودنمایی میکنند.
امیدوارم ما آنی نباشیم که چشمانش از بس نخواسته ببینند، کور شده. نباشیم. خدا کند که نباشیم.
آری.
این روزهای تلخ نیز خواهند گذشت؛ همچنان که همیشه همین بوده و هست. همه از قدیم گفتهاند که روزهای بد جزئی از زندگیِ این دنیا هستند.
این روزها خواهند گذشت و دوباره چشممان به دیدارِ خورشید روشن خواهد شد.
و این وظیفۀ ماست که در این روزها نیز، مسیرِ حرکتِ خورشید را دنبال کنیم؛ چون آفتابگردان، که در اینجا رازِ گلِ آفتابگردان را از آقای معلم نقل کردم.
و من شدیداً مشتاقِ آن روزهایم.
روزهایی که از دردِ دلم بگویم. از این دلی که مدتهاست پرهیزکاری پیشه کرده و لب به سخن نمیگشاید.
روزهایی که قید و بند را کنار گذاشتهام و این حقیقتی را که هر لحظه بیمِ بیرون پریدنش از دهانم هست، خواهم گفت.
آن روزها دستانت را نیاز دارم؛ میدانم که حین نوشتن جاهایی هست که اشکها امانم نخواهند داد و آنجاست که مأمنم تو خواهی بود.
چشمانت را نیز هم؛ که وقتی شوقِ نوشتن نگاهِ پرمهری را میطلبد تا بروز یابد، غرقت شوم.
و من ایمان دارم به رسیدنِ آن روزها.
به نوشتنِ آن خطوط.
به اشکهایی که خواهم ریخت.
به خندههای عمیقی که خواهیم زد.
و از الان بیتابم. سخت بیتابم و لحظهشماری و صبر تنها از دستم برمیآید.
تو نیز که این خطوط را میخوانی، دعایم کن تا آن روزها زودتر برسند دیگر اینجا اینها را برایت نگویم.
که برایت از ناگفتههایی بگویم که گفتنشان میترساندم.
ناگفتنیهایی که خیلیها از گفتنشان میترسند.
البته همین الان که در حال نوشتنم، در خلوتِ خودم، این احتمال را میدهم را که آن روزها که رسیدند، شاید من آنقدری بزرگ شده باشم که این بیتابیها، بازیچهای بیش در ذهنم ننُماید و در کنارت در حال تجربۀ عمیقترین آرامشِ دنیا باشم.
شاید :)
و در این خط، لبخندت را میخواهم :) لبخندِ رضایتت :) بخند و این دنیا را زیبا کن :) بخند تا این دل پر بکشد به سویت :) بخند ای بهترین :)