تنها ماندم

تنهایی

تنها ماندم.

با فوران این دردهایی که مرهمش گم‌شده و تاب تحملش نیز از من گرفته‌شده، تنها مانده‌ام.

من مانده‌ام و مسیری که نه انتهایش معلوم است و نه نوری که قدم بعدی را نشانم دهد.

اشک‌ها همدمم، کلمات شنوندۀ رنج‌هایم، موسیقی آوای دردهایم،

و خدا؟

دیدگاه ها

  1. Shiva

    سلام آقای دکتر!
    بهتون پیشنهادمیکنم حتما کتاب غرق در نور رو بخونید!
    منکه باخوندن این کتاب خییلی امیدوارشدم و دیدم نسبت به دنیا تغییر کرد و رنگ و بو گرفت.
    به نظرم این کتاب حتی میتونه کسی که دم مرز خودکشی هستو نجات بده!(امیدوارم هیچ کس به اون مرحله نرسه)

    1. نویسنده
      پست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *