درد دل

در برهۀ صبر به سر می‌برم…

کیمیاگر

مدت‌هاست ننوشته‌ام و مثل همیشه که بعد از چند وقت باز می‌گردم می‌گویم: دلم لک زده است برای نوشتن. برای آزاد و رها نوشتن :) و اما ننوشتنم در دورۀ زمانیِ گذشته کمی با قبل فرق دارد. قبل‌ترها ننوشتنم بیشتر دلیلی غیرِ دل‌چسب داشت. اما حالا آمده‌ام و می‌نویسم از برهه‌ای خفن! برهه‌ای پر از …

و من باز هم از امید می‌گم؛ مثل همیشه.

آسمان آبی من

از ماشینش که پیاده شدم، گفت معجزۀ خدا بود اومدنت :) آخه می‌دونی!؟ ماه‌ها بود ندیده بودمش، این‌بار که زنگ زد بهم و رفتم دیدنش، کلی تغییر کرده بود. فهمیدم سیگار می‌کشه. البته هنوز به قول خودش تفریحی می‌زنه. و خب اول راه بود. یعنی من هر کدوم از هم‌کلاسی‌هام رو می‌فهمیدم سیگاری شده قبول …

ما تنهاییم جز مواقعی که تنها نیستیم.

آسمان آبی و ابرهایش

چه خوب می‌گفت طاها: که ما تنهاییم، جز مواقعی که تنها نیستیم. شاید در نگاه اول معنیِ اصلی‌ش را درک نکنیم. ولی در بطن‌ش این نهفته که به صورت کلی تنهاییم. گاهی نه. همین. تنهاییم. تنها، حتی وقتی کنار آن‌هایی هستیم که به نظر می‌رسد هستند تا تنها نباشیم. تنها، و دقیقاً وقتی که میان …

ادامه می‌دم…

مسیر

داشتم به تسلیم فکر می‌کردم. به این‌که خب مگه چیه!؟ منم خسته می‌شم دیگه. مثل خیلی‌های دیگه. منم می‌بُرَم بالاخره. آدمم. به این‌که دیدنِ امید و نوشتن ازش صرفاً گاهی مفرّی محسوب می‌شه برام. به این‌که یاد گرفتم خوب فرار کنم و راه‌های زیادی براش پیدا کردم و شناختم. ولی یه روز میاد بالاخره که …

من امید را می‌بینم.

آسمان

من امید را می‌بینم. حتی در تاریک‌ترین کوره‌راه‌ها. حتی در سخت‌ترین مصائب. حتی در سیاهی‌ها. من امید را می‌بینم حتی وقتی اتفاق‌هایی می‌افتند که روح من خبری از آن‌ها ندارد. من امید را می‌بینم حتی وقتی می‌گویی شر مرسان. من امید را می‌بینم حتی وقتی در غم فرورفته‌ام. من امید را می‌بینم حتی وقتی می‌گوید …

و من؛ یک سال دورتر.

ماه پشت ابر

شاید این اولین ۲۵مردادی نباشد که با اشک سپری می‌شود. شاید این اولین ۲۵مردادی نباشد که دستانم، با یادت، رمق از وجودشان می‌پرد. شاید این اولین ۲۵مردادی نباشد که غمی سنگین و سیاه، گویی غمی که ریشه در ازل دارد، در من، روبه‌رویم نشسته. شاید این اولین ۲۵مردادی نباشد که دور از همه، از تو، …

و من؛ این‌جا

مسیر

به خودم آمدم و دیدم که سال‌هاست در انتظارِ زندگی زندگی می‌کنم. زندگیِ اول و زندگیِ دوم، شبیه آسمان و زمین است. آسمانی دور، و زمینی تاریک. روزها بیدار می‌شوم و از شروعش پیداست که حتی شب نیز آرام نگذشته است؛ TMD خبرش را می‌دهد. در ادامه، نقاطِ مهمِ روز را از سرم می‌گذرانم و …

و غم.

حرم مطهر حضرت معصومه

گاهی نفَست تندتر می‌شود، تپش قلبت شدید و شدیدتر. بغضِ ریزی نیز ممکن است همراهی‌ات کند. و چنان‌چه خوب استقبال کنی، اشک نیز مهمانت خواهد شد. تو می‌مانی و تو :) نه راه پیش داری، نه راه پس. در میانۀ راهی بس دشوار گیر افتاده‌ای و راه نجاتی نمی‌بینی! انگار در آن جاده‌ای که در …