کمی دربارۀ خودم نوشتم

برف میبارد...

خیلی وقت بود که دوست داشتم من هم بتونم چند خطی دربارۀ خودم بنویسم و صفحۀ دربارۀ من رو به‌روز کنم، ولی به نتیجۀ خاصی نمی‌رسیدم که چی بنویسم. تعریف از خود آسون به نظر می‌رسید. ولی وقتی به این نتیجه رسیدم که خودم رو نمی‌شناسم و این نشناختن شوخی‌بردار نیست، عقب‌نشینی کردم و گفتم این نوشتنِ دربارۀ خودم رو به یک زمان دووور، خیلی دور (!) باید موکول کنم.

از اولین نسخۀ برگۀ دربارۀ من، ۳ سال می‌گذره. فکر کنم زمان مناسبیه برای داشتن یک شناخت سطحی از خودم.
چند روز گذشته بیشتر به تکمیل این صفحه ترغیب شدم؛ چه اینکه نوشتن باعث می‌شد بیشتر فکر کنم در مورد خودم. امروز بعد از بیدارشدن از خوابِ بعد از امتحان، قصد نوشتن کردم و رفتن به کافه و دربارۀ خودم فکرکردن رو بهترین گزینه دیدم.

رفتم کافه نح :)

قسمت ویرایش برگۀ دربارۀ من رو باز کردم و شروع کردم.

البته اونقدر صحبت با اکبر جذاب به نظر رسید که تکمیل نهایی متن، موند واسه خوابگاه.
از رؤیاپردازی‌هاش واسه راه‌اندازی طبقۀ بالایی می‌گفت. از بیدارموندهاش از ذوق ایده‌ها، از ماکتی که با کاغذهای دفترچه‌ش ساخته بود، از طراحی متفاوتش و… زندگیش و…

کافه نح و دربارۀ من

البته هنوز هم اونقدرا راضی نیستم از متنم، ولی بد هم نیست.

هوا هم عالیه :)

اولش بارون می‌بارید… آخراش رسید به برف. و تا الان داره برف می‌باره :)

شکر خدای را.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *