یکی از ترس‌هایم

دکتر محمدعلی نجفی

در اینستاگرام بودم که دوباره از آن‌دست آدم‌هایی را دیدم که با شوروشوقِ احتمالاً ساختگی، دانسته یا ندانسته، داشت در مورد شیوه‌های موفقیت صحبت می‌کرد. این‌جور آدم‌ها زیاد شده‌اند، در این دوره‌ای که همه دوست داریم زودتر موفق شویم و رهِ صدساله را یک‌شبه طی کنیم. البته این موفقیتِ سریع با دیدن مثال‌های در اطرافمان بیشتر مهم شده و با خود می‌گوییم اگر فلانی توانست آن‌قدر سریع به هدف‌هایش برسد، چرا من نتوانم.

پاراگراف بالا، پاراگرافی‌ست که اگر شاید علمش را داشتم می‌شد صدها صفحه در موردش نوشت. ولی در همین حد بیشتر بلد نیستم.

این مقدمه را نوشتم تا در مورد یکی از وقایع اخیر مملکت‌مان و موضوعی که مدت‌ها پیش مطرحش کرده بودم بنویسم.

به قصۀ دکتر نجفی مربوط است. دکتری که چند روز پیش به قتل همسرش اعتراف کرده و با آرامشِ زیادی در کلانتری از جرمش می‌گوید. دکتری که در کنکور ورودی دانشگاه شریف رتبۀ یک می‌آورد، در میان فارغ‌التحصلان شریف نیز یک می‌شود، نمره A+ در تمام دروس در دانشگاه اِم‌آی‌تی آمریکا را می‌گیرد و چندین رتبۀ برتر دیگر نیز دارد. دکتری که سابقۀ وزارت و شهرداربودن را دارد…

چه می‌شود که همچین روزی به سراغ این مرد می‌آید؟! کجای راه را اشتباه رفته؟

مجتبی شکوری، در پستِ اینستاگرامش می‌نویسد که دکتر نجفی به بیماریِ انسان‌های مطمئن گرفتار شده بود؛ مطمئن به خودشان و هوششان.

 

View this post on Instagram

 

دکتر نجفی استاد ما در شریف بود.اگر یک ساعت قبل به من می‌گفتید،تنها قاتلی که از نزدیک میشناسم،دکتر نجفی است؛حتما شماره ساقیتان را می‌پرسیدم.اتاق نجفی برای منِ بریده از مکانیک و شریف،یک پناهگاه بود.ساعت‌ها سخاوتمندانه می‌گفت و تحلیل می‌کرد و من هربار از هوش و قدرت منطقش حیران می‌شدم.نجفی باهوش‌ترین استادیست که دیده‌ام.سر جلسه‌ی امتحانِ میان‌ترم،جای بچه‌ها را برای این که تقلب نکنند خودش می‌چید؛و در پایان ترم می‌گفت مثل امتحان قبلی بنشینید و در یک سالن دویست نفره اگر حتی یک نفر در جای قبلی ننشسته بود،نجفی می‌فهمید.استاد ما می‌توانست در آن واحد تلفن حرف بزند،همزمان چیزی بخواند و در همان حال چیزی را کامل گوش کند.می‌دانید،ریاضی خواندن در ام‌آی‌تی شوخی نیست. 👈🏻 این روزها شدیدا درگیر خواندن در مورد ماهیت روان و ذهن و تصمیمات انسانم.حیرت کرده‌ام از پیچیدگی و پیش‌بینی‌ناپذیری انسان.فرض انسان خردمندِ عاقل با تصمیمات منطقی برایم فروریخته و میترسم از «خودم» از خودمان. 👈🏻 در کنار ده‌ها دلیل پیدا و پنهان این تراژدی،و فقط با نگاه انسان‌شناسانه،از من اگر بپرسید استادمان چگونه تا انتهای تباهی رفت؛پاسخ من «اعتماد به نفس بیش از حد» است.نجفی باهوش بود و متاسفانه این را «می‌دانست».همیشه حس عجیبی از کنترلِ کامل بر اوضاع داشت.همیشه همه‌ی جواب‌ها را می‌دانست.بر قله‌ی هوش و منطق نشسته بود و فکر می‌کرد آن‌جا جایش امن است.«ولی در این جهان، هیچ‌جا برای فرزندان آدم امن نیست.»دکتر نجفی بیماری آدم‌های مطمئن را داشت:مطمئن به خودشان،به هوششان،مطمئن به این که این‌بار هم حلش خواهند کرد،مطمئن به شانسشان.من از آدم‌های مطمئن میترسم. هیچ چیز، از هیچ انسانی بعید نیست؛ و ما همه انسانیم.داستان استاد ما را که میشنوید،بدانید:«شاید برای شما هم اتفاق بیفتد».و این‌قدر از خودمان مطمئن نباشیم. 👈🏻 ارسطو تراژدی را قصه‌ی کسی می‌داند با همه‌ی خوبی‌ها و فضائل،که فقط «یک» عیب و رذیلت اخلاقی دارد و همان یک عیب لعنتی باعث سقوطش می‌شود.هرکس با چیزی از پادرمی‌آید و استاد مرا هوشش و اعتماد بیش‌از حد به نبوغش ویران کرد.اما من و‌شما چه‌طور ممکن است خودمان را نابود کنیم؟فکر کنیم،آن «یک» رذیلت اخلاقی که شاید زندگی «ما» را تراژدی کند چیست؟بترسیم از خودمان.و بشناسیم بزرگ‌ترین دشمنمان را،«خودمان» را بشناسیم،ضعف‌هایمان را،نقاط قوت ترسناکمان را بشناسیم و این‌طوری «مواظب» خودمان باشیم. از وقتی خبر را شنیدم هزااااار بار با خودم خوانده‌ام«تا جنون فاصله‌ای نیست از این‌جا که منم…» #نجفی #مجتبی_شکوری

A post shared by مجتبی شکوری (@mojtaba_shakoori) on

یکی از ترس‌های من نیز همین اطمینانِ آدم‌ها به خودشان است. آدم‌هایی که حرف‌هاشان را جوری می‌زنند که انگار واقعاً از آن‌ها ۱۰۰درصد مطمئن هستند، شک ندارند و جایی برای شک هم باقی نمی‌گذارند.
مثل همان کلیپ‌های متوهمانۀ انگیزشی، که یک نفر به عنوان نقش اول، از روش‌های قطعیِ رسیدن به بهترین جایگاه‌ها می‌گوید. از رازهای قانون جاذبه. از تغییرهای بزرگ در زندگی.
جالب این‌جاست اگر زندگیِ همین افراد را، که اخیراً مثل مور و ملخ زیاد شده و می‌شوند، نگاه کنیم، می‌بینیم خودشان هنوز به‌کارگیری روش‌هایشان را شروع نکرده‌اند تا ثروت‌مند و موفق شوند!
البته خیلی هم جای تعجب ندارد؛ چون منتظرند تا آدم‌هایی ساده‌لوح با شرکت در دوره‌های عمومی و خصوصیِ آن اساتید، موفقیت و ثروت را برایشان به ارمغان بیاورند!

نوشته بودم که می‌ترسم. از مطمئن بودنِ آدم‌ها در حرف‌هایشان، قضاوت‌هایشان، تصمیم‌هایشان. وقتی خیلی قاطعانه در مورد موضوع مهمی چیزی می‌گویند، من احساسی شبیه ترس را در خودم حس می‌کنم.
حتی اگر از یک زاویۀ دیگر به نوشتۀ مجتبی شکوری هم نگاه کنم، می‌بینم که او نیز خیلی مطمئن از بیماریِ مطمئن‌بودنِ دکتر نجفی می‌گوید.

پست زیر نیز کمک می‌کند دیدمان را بهتر کنیم و درسی را بیاموزیم که اگر در زندگی به‌کارش بگیریم، احتمالاً آسوده‌تر خواهیم زیست:

 

View this post on Instagram

 

بیشتر از این که از این اتفاق پیش آمده در کشورم شگفت زده بشم از عکس العمل مردم این کشور در عجبم! نمیخواهم او را تبرئه کنم برای اینکه مثلا رتبه یک کنکور های مختلف بوده و بهترین دانشجوی شریف و ام آی تی بوده و البته نمیخواهم جرمش را کم اهمیت جلوه دهم به این خاطر که انصافا جزو معدود مدیران دولتی لایق و‌باسواد بود نمیخواهم به او برای اینکارش حتی کمی حقی قائل شوم که چون فردی فرهیخته بود و‌شخصیتی عمیق و خردمند داشت نه اینها که مهم نیست چیزی که مهم است این است که چون اون انسان بود پس مثل هر انسانی می‌تواند به خطا رود چگونه این همه آسان می‌توانیم او را قضاوت کنیم!؟ واقعا کدو‌م یک از ما می دارند که اصل داستان چیست!؟ من به شخصه تنها چیزی که از آن مطمعنم این است که قطعا ما بخش زیادی از این داستان را نمیدانیم و البته اگر میدانستیم هم هنوز مجاز به قضاوت نبودیم و بدون اینکه بخواهم دفاعی بکنم از این شخص و از این کار که قطعا هیچ جای دفاعی ندارد میخواهم بگویم که همه می دانیم چه بسیار آدم های پستی که صد برابر این رابطه ها رو دارند؛البته به شکل پنهانی و جرم های زیادی را مستقیم و با واسطه انجام داده اند بدون اینکه کسی بفهمد ! و‌نجفی کسی بود که اگر داستانی که میگویند در موردش درست باشد تمام خواستنش را و بعد عصبانیتش را عریان به نمایش گذاشت و بعد آمد و به کارش اعتراف کرد تنها اطلاعات واقعی شاید از نزدیکترین فرد زندگیش یعنی زن اولش که هنوز هم انگارعاشقانه شوهرش را دوست دارد این است که:او مردی بزرگ و با اخلاق بود اما افسوس هیچ قتلی در هیچ نقطه ای و زمانی و‌مکانی و برای هیچ موضوع و بهانه ای قابل توجیح و بخشش نیست ولی شاید هنوز نباید قضاوتش کنیم وچه زیبا میگفت آن بزرگ مرد: اگر انسانی ،انسانی را به خاطر گناهش سرزنش کند،نمیرد تا خود به آن گناه مرتکب شود #قضاوت_ممنوع

A post shared by rahim farzipour (@farzipourrahim) on

آری. به خودم می‌گویم:

حواست باشد تو نیز مواردی را که دلیل یا دلایل محکمی برایش نداری، محکم نگویی، شنونده‌ات را آگاه کنی که ممکن است اشتباه نیز کرده باشی.
که منظورم از دلیل محکم چیزی شبیه ۲ ضرب‌در ۲ می‌شود ۴ است.

حواست باشد.

این را هم بگویم که تعداد نسبتاً زیادی از این افرادِ مطمئن به خود را دیده‌ام و با بعضی‌هایشان دوستیِ نزدیکی داشته‌ام و به فهمیده‌ام که با کمی ارتباط با آن‌ها، می‌شود پی برد که چه وقت و چگونه و با چه مکانیسمی، نامطمئن‌هایشان را مطمئن جلوه می‌دهند.
که شاید این اطمینان، ریشه در ضعف‌های شخصیتیِ زیادی داشته باشند…

دیدگاه ها

    1. نویسنده
      پست
  1. مرضیه

    چیزی برای گفتن نمیمونه…اصلا قضاوتش سخته…برای من یکی که هنوزم مبهمه این اتفاقات…انسان چه قدرت هایی داره که خودشم خبر نداره..!چه تاریک و چه روشن..

    1. نویسنده
      پست
    1. نویسنده
      پست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *