یک روزنوشتِ معمولی

مصطفی قائمی و رادیوقاف

با گوش‌های گرفتۀ ناشی از عفونتِ نمی‌دونم‌چی‌چی، در دو ساعت زمانی که مونده تا برسم به متخصص گوش‌وحلق‌وبینی، اومدم تا بنویسم یکم. این چند ساعت رو هم مدیونِ مرخصیِ ساعتی‌ای هستم که از پادگان قشنگم (!) گرفتم. فکر کن صبح ساعت ۵ بیدار شدم، یه قهوۀ دبل درست کردم و با کمی شیر و شکر ریختم توی ماگِ خوشگلِ جدیدم که دوستم بهم داده یه خرما هم خوردم و راه افتادم. نشستم توی ماشین و موزیک و بخاری‌ای که اول‌ش سرده همراهم بودن! منم کلاه‌به‌سر و کاپشن‌به‌تن، امیدوارانه گاز می‌دادم…

امیدوار به گند نخوردن به روزم با لونرفتنِ داستانِ استعلاجی‌هایی که جور کردم برای پادگان تا غیبت‌های بسیاربسیار کمم رو جبران کنم!
امیدوار به امضای مرخصیِ ساعتی توسط فرماندۀ نازنیم.
امیدوار به سالم‌رسیدنم به پادگان.
امیدوار به تومُخی‌نرفتنِ عزیزانِ ارتشیِ پادگان.
امیدوار به خوب‌شدنِ گوش‌هام.

و همین چیزمیزها!
همین امیدهای کوچیک.
همین چیزهای ساده.
همین‌ها.

آره.
آخه می‌دونی!؟ اون‌قدر غم و غصه هست که بخوام بابت‌شون غمگین باشم که نگو و نپرس!
ولی به نظرم بهتره ذهنم و جسمم رو درگیرِ همین دغدغه‌های کوچیکِ دمِ دستی کنم تا این روزها هم بگذرن…
راهی نداریم آخه.
داریم؟

البته ها
اینم بگم که دلیل نمی‌شه داشتنِ این دغدغه‌های کوچولو، باعث بشن به اون دوردورها نگاهی نندازیم و امیدهای بزرگ نداشته باشیم.
یعنی با این‌که منتظرم این روزهای کوفتیِ سربازی بگذرن و تموم شن،
همین امروز هم مشغول هماهنگی بودم برای خرید خُرده‌ریز‌ه‌های مطب!
آره مطب!

من و مطب!؟
نمی‌دونم والا!
بالاخره هر دندون‌پزشکی بد نیست یه دکون مخصوص خودش داشته باشه دیگه :)
مغازۀ خودم!

حالا هرچی.

اگه از مصطفای ۴-۳ ماه پیش می‌پرسیدی مطب؟
می‌گفت برو عامو!
ولمون کن!

ولی تقریباً هیچ‌کدوم از مسیرهای کلّیِ زندگی‌مون رو نمی‌تونیم پیش‌بینی کنیم.
پیش میان و ما گاهی فقط می‌تونیم نظاره کنیم و شل کنیم و لذت ببریم!
و گاهی هم می‌تونیم یه دستی ببریم و کاری کنیم که اون اتفاق‌های بزرگی که دارن پیش می‌برن‌مون، یه کوچولو باب میل ما بشن…

مثلاً همین مطب.
اصلاً نفهمیدم چی شد که الان نصفِ هالِ خونه‌م شده مواد و تجهیزاتِ کوچیک و بزرگِ دندون‌پزشکی و انباری‌م توش یونیته و رادیوگرافی و کمپرسور!
نمی‌دونم.
یکی داشت رد می‌شد، گفت می‌خری این‌ها رو؟!
گفتم بریم ببینیم!
دیدیم و خریدیم و آوردیم!

منم از همون روزی که این‌ها رو آوردیم مشغولِ تکمیل‌شونم.
الان هم در تلاشیم، با رفیق‌جانم، داداش‌عرفان، که مطب بزنیم :)

والا خودم هم موندم!
می‌زنیم دیگه…
تا ببینیم بعدش چی می‌شه.

ذوق دارم بابت‌ش ها. ولی کم!
مثلاً ذوقم بابت پادکستی که احتمالاً چیزی به انتشارش نمونده، بیشتر از مطبه!
ولی جفت‌شو پیش می‌بریم ایشالا.

***

می‌دونی!؟
این‌ها برای من امیدن.
این کارها رو می‌گم.
این حرکت‌ها رو؛ هرچند کوچیک.

برای من حسّ ادامه‌دادن دارن. حس جنگیدن. حس در حرکت بودن. حس متوقف نشدن…
و حال می‌کنم باهاشون.

نه این‌که فکر کنی متوقف نمی‌شم و ناامید نمی‌شم و رکود نمیاد سراغم. نه.
میاد. خوبم میاد!
فکرهای بدبد هم میان سراغم!
ولی چه کنیم؟

انصراف بدیم!؟

نوپ.
می‌جنگیم.
تا نغمۀ خویش خوانیم و از صحنه بریم :)

الانم با این‌که خواب داشت صدام می‌زد، دوست داشتم بیام و بنویسم و این روزهام رو ثبت کنم.
چون نوشتن خیلی قشنگه :)

و دوست‌هایی دارم که میان و می‌خونن و من لذت می‌برم از داشتن‌شون :))

ویث لاو.

دیدگاه ها

  1. مریم مهدی زاده

    این نوشته اتون رو که داشتم میخوندم منو یاد نوشته های چندسال پیشتون انداخت که توش (( در تلاش )) بودین
    خوشحال شدم
    بخاطر (( در تلاش )) بودن اتون

  2. سینا

    سلام اقا مصطفی
    مگه سربازی شما با طرحتون یکی نیست؟ مگه شما نباید به طور مثال در منطقه ای محروم خدمت کنید؟
    ببخشید میپرسم ایا قصد گرفتن تخصص رو دارین یا با عمومی ادامه میدین؟

  3. آهو

    سلامی خدمت مصطفای امیدوار
    کلام قلم شما را مطالعه کردم. اجازه دهید خیلی بی مقدمه شما رو با نوشدارویی به اسم اگزیستانسیالیسم اشنا کنم.
    با نوشدارویی به اسم اصیل زندگی کردن!
    من یک دانشجوی غریبه هستم که نوشتن را مثل شما نیاموخته ام بنابراین در این باره فقط یک کامنت میگذارم و بذر این دنیای زیبا را در ذهن شما میکارم.
    به شما گوشزد میکنم که صرفا با یک سرچ ساده در دریای درندشت گوگل نمیتوانید به قدرت این نوشدارو دست پیدا کنید.
    مطالعه عمیق در کتابهای اروین یالوم نقطه خوبی برای شروع است.
    حدس میزنم وقت زیادی برای مطالعه کردن نداشته باشید پس گزینه دیگری هم معرفی میکنم.
    پادکست خوبی را جناب اقای فرزین رنجبر ساخته اند به نام «رواق»
    پیشنهادم این است که در خلوت و ارامش و تمرکز گوش بسپارید.
    اندک اندک حوصله کنید و عمیق گوش کنید.
    مطمئنا شما هم رشد خواهید کرد. رشدی با سرعت بالاتری نسبت به اکنونتان!!
    رشد یک روند است و یک شبه اتفاق نمیافتد. پس اگر در طول هفته یک اپیزود گوش کنید و اجازه دهید معنای اگزیستانسیالیستی در عمق جانتان نفوذ کند و در طول هفته به تامل درباره ان بگذرانید پیشرفت بسیار بزرگی خواهید کرد!
    زخم هایتان را با این نوشداری التیام بخشید و زندگی اصیل را در پیش گیرید.
    با ارزوی رسیدن روزهای روشن برای مصطفای جویای امید

  4. شکوفه

    واو مطب😍بسی ذوق کردم بخدا
    اصلا غیر این میشد تعجب میکردم
    همین چند وقت پیش داشتم با خودم میگفتم یعنی دکتر قائمی تاحالا به فکر مطب زدن نیافتاده؟🤔مگه میشه به کلینیک دیگران قانع باشه؟

    و یه چیز دیگه
    لطفا لطفا هرجا پادکست گذاشتید اطلاع رسانی کنید🥺ماهم بگوشیم🤝💪

    سلامت باشید همیشه😍💪👂

  5. Reihaneh S

    سلام آقای دکتر
    وقتتون بخیر

    امیدوارم مسیر پیش رو براتون سرشار از موفقیت و حال خوب باشه

    چقدر زیبا میشه اگر ما انسان ها به این یقین دست پیدا کنیم که امید در دل مسیر های مختلف زندگی منتظر ماست و فقط با کمی جست وجو می تونیم پیداش کنیم.

    اون موقع هست که آدم می فهمه اگر لحظه ای بخواد به نا امیدی فکر کنه چه ضرر بزرگی رو متحمل شده و صفحات کتاب زندگیش رو نخونده ورق زده.

    البته که گاهی ناامید شدن گریز ناپذیره ،ولی مهم برگشتن و دوباره شروع کردنه

    قلم زیبایی دارید و ممنون بابت انرژی خوبی که به بقیه میدید

  6. خانم شمس

    بیصبرانه منتظر روزی ام که بیایید و از حس و حال خودتون و مراجعه کننده هاتون و تلخی و شیرینی هایی که توی مطبتون اتفاق می افته بنویسید:)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *