“آسمان را ببین… ابرها را میبینی که به سرعت کنار میروند؟ دیر یا زود روزهای آفتابی را جشن خواهیم گرفت، دیر یا زود مردمی روی این خاک خواهند زیست که یکدیگر را دوست خواهند داشت، یکدیگر را عاشقانه در آغوش خواهند گرفت، بیبهانه به یکدیگر لبخند خواهند زد، به هر غریبهای سلام خواهند داد؛ آن …
سلام ترم جدید شروع شده و یک هفته از آغازش گذشته. هفتۀ شلوغی بود. برنامۀ خاصی برایش نداشتم و این کار را سخت تر کرد. از خواب های بی برنامۀ شب و در طول روز و خستگی در دانشگاه گرفته تا نداشتن بیمار برای عصب کشی به دلیل کم کاری خودم و نرفتن دنبال بیمار. …
سلام نمی دونم با تِد (TED) آشنا هستی یا نه. اگه نیستی بهتره یه سر به سایتشون بزنی. اگر هم هستی که خوش به حالت! اواسط امتحانات ترم ۸ دانشگاه بود که در اینستاگرام، جناب صالح سخندان یا آقای خطای دید، یه استوری گذاشتن که رویدادی به نام تکانه قراره برگزار بشه و ایشون هم …
خیلی دوست دارم بنویسم… ولی انقدر فکر تو سرم هست نمی دونم کدومشو بیارم رو کیبورد! ولی می نویسم… بعد از اون گفتگو، وضعیت جالبی پیدا کردم تقریبا و این جذابیت داره بیشتر می شه برام! هیجان و ناراحتی هم داره البته. بعد از اون گفتگو خیلی بیشتر به خودم، تصمیم هام، رفتارهام، عکس العمل …
دورۀ امتحانات است و روزهای سختی در حال گذر. ولی گاهی اوقات اتفاقاتی پیشمیاد که کلاً آدم رو از اون فضایی که هست خارج میکنه حالوهواش رو عوض میکنه… یکی از اون اتفاقات که حس بسیار خوبی همراه خودش داشت، خوندن شعری از سهراب بود قبلاً هم باهاش آشنا شدهبودم؛ البته نه به این صورت! پیج …
بعضی حسها هستن که کمتر تجربه میشن. نه اینکه کمیاب باشن، نه! بیشتر به این خاطر که کمتر میریم دنبالشون.
سلام؛ چند وقتیست دغدغهای جدید برام درستشده خوشبختانه! :) علاقه نسبتاً خوبی به کتاب پیداکردم! و دیگه Book-Wormبودن برام معنای خوبی داره! :)
به آرامی آغاز به مردن میکنی اگر سفر نکنی اگر کتاب نخوانی اگر به اصوات زندگی گوش نکنی اگر از خودت قدردانی نکنی
سلام چند وقتی بود که میخواستم پست بذارم تو سایت، ولی نمیدونم چرا انقدر سخته؟! یا من به خودم زیادی سخت میگیرم نوشتنو!