فکر

آخرین کافه‌ام با مدرک دیپلم! | دیگر واقعاً دکترقائمی می‌شوم!

کافه فیروزه قم | من؛ قبل از دفاع از پایان‌نامۀ دندان‌پزشکی

وقتی رفتم پای میزم و گوشی را که چک کردم، ایمیلی رسیده بود. همینی که می‌بینی‌اش. برای لحظه‌ای شُکّه شدم و بعدش حس جدیدی را تجربه کردم. حسی که وصف‌ش را شنیده بودم فقط؛ که پیرمردها وقتِ تغییر تجربه‌اش می‌کنند. که سخت است دل‌کندن. که سخت است رفتن. که سخت است آماده‌شدن برای چیزی جدید. …

مگر همه‌چیز درست‌شدنی‌ست؟

رشد

سال‌های سال بود هر کسی که با من صحبت می‌کرد، گله‌ای داشت، دردی، رنجی، یا مشکلی، بعد از این‌که حرف‌هایش را گوش می‌دادم و با سؤال‌های خوب از نظر خودم، بحث را به جاهای خوبی می‌رساندم، سعی می‌کردم راه حل به او ارائه کنم. یا اگر راه حلی به ذهنم نمی‌رسید، می‌گفتم من نمی‌توانم. باید …

و او بهترینِ شنوندگان است

عشق بازی با خدا

می‌شنود؛ خوب هم می‌شنود. آگاه است؛ خیلی خوب. به حالِ همۀ مخلوقاتش آگاه است. حتی آگاه از آن‌چه در ناخودآگاه‌مان است. با خوشی‌های خوب‌مان خوشحال می‌شود و با ناراحتی‌هایمان ناراحت. چه این‌که گفته‌اند از رگ گردن به ما نزدیک‌تر است و میزانِ محبتش دریایی‌ست که محبتِ مادر در برابرش قطره‌ای…

یادت نره چرا شروع کردی…

مسیر

داشتم با رفیقم صحبت می‌کردم و می‌گفتم انگیزه‌ام رو از دست می‌دم و متوقف می‌شم هی. حس می‌کنم نباید مسیرم این نوع سختی‌ها رو بچشونه بهم. نمی‌تونم تحمل کنم بعضی سختی‌های مسیرم رو. رنج‌هایی که فقط مربوط به من نمی‌شن امانم رو می‌بُرَن. یکم فکر کرد و کمی حرف زدیم تا رسید به این نکته …

دوام خواهی آورد…

زندگی!

دوام خواهی آورد!؟ هزینه‌های مسیرت کوله‌بارت را نخواهند شکست؟ لِه نمی‌شوی؟ خسته چطور؟ آواره؟ گم؟ بدبخت؟ نابود؟ تنها؟ زخمی؟ خونین؟ داغون؟ متوقف؟ نمی‌شوی؟ بعید می‌دانم. تک‌تکِ رنج‌های دنیا را تجربه خواهی کرد اگر واقعاً تصمیم بگیری زندگی کنی. اگر بخواهی درست زندگی کنی، یعنی می‌خواهی در دنیایی که از آب بینیِ بز ماده هم پست‌تر …

دنبال‌کردن رؤیاها برایت هزینه دارد…

رؤیاها

آری. دنبال‌کردن رؤیاها برایت هزینه دارد؛ هزینه‌هایی بس سنگین. اسمش زیباست: رؤیاها و دنبال‌کردن. اما برایت هزینه‌های سنگینی خواهد داشت. فکر نکن که عزمت را جزم می‌کنی برای رسیدن به خواسته‌هایت و مسیر به تو می‌گوید: بفررررما! نه. از این خبرها نیست که نیست. دردها خواهی کشید. از کسانی درد به سمتت شعله‌ور می‌شود که …

یاد گرفته‌ام…

یاد گرفته‌ام

مدت‌هاست که در این‌جا ننوشته‌ام. در صفحۀ اول منظورم است. اما بارها در لابه‌لای مطالبِ قدیمِ این خانۀ کوچکم نوشته‌ام و رهایشان کرده‌ام تا شاید روزی نشانِ فرزندانم بدهم‌شان و بگویم و تعریف کنم برایشان از روزهایی که بر من گذشته؛ چه خوب و چه ناخوب! حالا، در تنهاییِ ساعت ۳:۵۹ دقیقۀ بامدادِ سومِ اردیبهشتِ …

کیپ دِ فِیث

Keep the Faith

و امان از ابهام. ابهامی که این روزها گریبان‌گیرم شده و حتی قلم که هیج، انگشتانم را از کیبورد برحذر می‌دارد و این هم هیچ، فروبردنِ کلمه‌ای غذای روح یا همان کتاب را نیز از من سلب کرده. اما تمامِ توانم را می‌گذارم که بتوانم بنویسم. بتوانم ثبت کنم حال و روزی را که الان …

زخم

زخم

اما زخم‌هایی هستند که حتی اگر خوب هم شوند جای‌شان می‌ماند؛ برای همیشه. حتی اگر بهترین داروها را مصرفی کنی، حتی اگر یک عمر هم بگذرد. حتی یک‌بار از ازل برویم به سمتِ ابد. می‌مانند. تا برای همیشه یادآوری کنند به ما که چه روزهایی داشتیم و کِه بودیم. و اما خوبی‌شان این است که …