خیلی وقت بود که دوست داشتم من هم بتونم چند خطی دربارۀ خودم بنویسم و صفحۀ دربارۀ من رو بهروز کنم، ولی به نتیجۀ خاصی نمیرسیدم که چی بنویسم. تعریف از خود آسون به نظر میرسید. ولی وقتی به این نتیجه رسیدم که خودم رو نمیشناسم و این نشناختن شوخیبردار نیست، عقبنشینی کردم و گفتم …
آرشیو ماهانه: بهمن ۱۳۹۶
یکی از دوستانم هست که هر وقت مشکل حلنشدنیای رو میبرم پیشش و از سختی و رنج گلایه میکنم، یا چندتا راهکار میذاره جلوی پام یا میگه: “درست میشه.” این جمله رو برای بار اول که شنیدم به نظرم یه جور شونه خالیکردن اومد. ولی یکم بهش فکر کردم. دیدم که نه اون دوستم اهل شونه …
قبلاً مطلبی نوشته بودم با عنوان زندگی با احادیث. خوندن حدیث و روایت از پسزمینۀ کامپیوترم شروع شد و الان با یکسری ویجت در صفحات اصلی گوشیم ادامه داره. بعد از نوشتن اون مطلب، با چندتا اَپ دیگه هم آشنا شدم که میشه اونها رو هم به صورت ویجت به صفحۀ home گوشیهای اندرویدی اضافه کرد. …
جدیداً بیشتر احساس نیاز به تنهایی پیدا میکنم. دورۀ امتحانات هم بیتأثیر نیست قطعاً. قبلاً هم گفته بودم توی یکی از پستهام که روزهای تعطیلی قبل از هر امتحان، برای فکرکردن خیلی جذاب به نظر میرسن. شاید یک دلیلش اینه که اگر درس نخونم، دستم به هیچ کاری نمیره! یعنی چنانچه بخوام کار دیگهای غیر …
در زندگی، جوری قدم بردار که انگار کلّ مسیر را عین کفِ دستت میشناسی؛ که آنها که پشت سرت، در کنارت یا به سمتت میآیند، دلشان آرام شود و با اطمینان مسیر را طی کنند.
خوشحالم و افتخار میکنم که مهمترین خوانندۀ وبلاگم، پدر عزیزمه :) میخونه و بازخورد میده :) از همینجا باز هم میگم که دوستش دارم خیلی :) افراد کمی تو دنیا سعادت اینو دارن که پدرشون، نوشتههاشونو بخونه.
خواستم عنوان این پست را اینطور بنویسم: “انگار کلیت ماجرا را فهمیدهام.” که دیدم شاید ادعایی گزاف باشد؛ پس “گوشۀ کوچکی” را به آن اضافه کردم.