آرشیو ماهانه: اردیبهشت ۱۳۹۷

اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاهِ

نماز و صبر

بعد از یکی دو هفتۀ پر کار که اکثرش رو مشغول جشن بودم، این آخر هفته کمی آزادتر شدم و دوست دارم عقب‌افتادگی‌های این چند وقت رو جبران کنم. از کتابِ ناتمام “جستارهایی در باب عشق” که قرار بود تا آخر فروردین تموم بشه و نشد، متمم‌های نخونده و چندین تَسکِ نوشته‌شده در wunderlist در …

از بهترین برهۀ تحصیل دندان‌پزشکی‌ام می‌نویسم…

جشن روز دندان‌پزشک در دانشگاه علوم پزشکی قم

این روزهایی که گذشت، برای من تمام نشده‌اند. برای من شبیه دفتر جدیدِ قشنگی هستند که تازه خریده‌ام و با کلی شوق دوست دارم که هر چه زودتر با خطی خوش و چند خودکار با رنگ‌های مختلف در آن بنویسم. روزهایی که از اواخر پارسال شروع شدند. حتماً یادت هست که در مورد اولین جلسۀ …

مردی پیاده آمده تا روستای تو

روستای قمرود

هر از گاهی آهنگی توجهم را به خودش جلب می‌کند و در چند روز متوالی گوشش می‌دهم؛ معمولاً هم روی حالت repeat می‌گذارمش تا تمام آهنگ را، جزءجزئش را درک کنم. قبلاً در اینجا آهنگ تاکُر را معرفی کردم، از پسر استاد آواز ایران، محمدرضا شجریان. همایونش :) آن هم از همین‌جور آهنگ‌هاست. انگار خسته …

تکلیفت را روشن کن

از نیمه‌شبْ گذشته و دقایق کمی‌ست که به اتاقمان آمده‌ام. بعد از حدود ساعت ۸ که رفتم بیرون برای کمی خرید، کلی تغییر کرده‌ام. جالب است. ولی اخیراً سعیم این است که حتی از کوچک‌ترین اتفاقات اطرافم هم یاد بگیرم؛ هر آن‌چه را که امکانش هست و ذهن محدودم درک می‌کند. جلسۀ هفتگی هیئت را در اتاق …

امید هست؛ ببینیمش :)

امید

به دوستی می‌گفتم که: گاهی یه سلسه اتفاقاتِ غیرمنتظره‌ای می‌افتن که آدم مطمئن می‌شه یه دستی داره این‌ها رو کنار هم می‌چینه. اون هم گفت: خیلی از اتفاقات اطرافمون همین‌طوری‌ان. فقط ما نمی‌بینیم همه‌شون رو. گاهی که شرایط سخت می‌شه، روزنۀ امیدی نمی‌مونه که دلمون رو بهش خوش کنیم، یه دفعه یه سری نشونه رو …

زندگی در گذرِ این دو هفته

زندگی

سلام باز هم دلم می‌خواد بنویسم. چندتا چیز هستن که باید ثبت بشن. یه حس دوست‌داشتنی نسبت به وبلاگم دارم و دوست دارم همینجا خیلی چیزها رو ثبت کنم. نوروز و تعطیلاتش گذشت. امیدوارم خوب گذشته باشه واسه تو. برای من پر از ماجرا بود! هم خوب، هم بد. بیشترش خوب بود البته. از سفرهای …

ابتلاء، نشیب، امتحان، رنج یا هر چی :|

رنج

پستی نوشتم با رعایت کلی موارد. کمال‌گرایی هم اذیتم کرد، ولی نوشتم. پستش که کردم، دیدم نه. الان جایش نیست. نباید حالا منتشر شود. رفت به پیش‌نویس‌ها. خسته‌ام. شاید نوشتنِ در اینجا راه خوبی برای بهترشدن حالم نباشد. ولی کیبورد دم دستم است؛ پس می‌نویسم. این وبلاگ برای من شده مرجع رنج‌هایم. آخر سال ۹۶ …

آشنایی با طاها – رفیق سحرخیز جدیدم :)

سحرخیزی و پیداکردن دوستان جدید :)

از شعبانعلی شروع شد و این پستش. بعد هم سایت لیلا و این پستش! ایدۀ من به مرحلۀ اجرا رسید که اینجا در موردش مفصلاً نوشته‌ام. بعد هم استوری‌کردن بهداد مبینی و اضافه‌شدن چند فالوور و دوست جدید به پیج جدیدم در اینستاگرام. [ببخشید که کلی لینک دادم! حتماً خوانده‌ایدشان. اگر هم نه، می‌توانید زیاد …