بعد اومده بهم زنگ زده و میپرسه: “من هوشبری خوندم و الان توی دورانِ طرحم هستم. میخوام دندون بخونم، نظرتون چیه؟” دلم پره از این سؤالا. پر. پتانسیلِ اینو دارم که هر کسی که همچین سؤالاتی داره رو دعوا کنم! کلی براش حرف زدم. کلی هم شنیدم. منتظر این بودم که ببینم حرفِ حسابش چیه؛ …
مگه چقدر زندهایم؟ مگه تا کِی فرصت داریم؟ جوری داریم زندگی میکنیم که انگار بعد از اینیکی، یه جونِ دیگه داریم! کافی نیست؟ اینهمه نشونه دور و برمون کافی نیست؟ چرا آخه؟ چرا فکر کردیم اتفاقهای بد فقط برای بقیهاس؟؟؟؟؟؟ چقدر حدیث داریم که میگن به یاد مرگ باشیم؟ حالا ما که اعتقاد داریم بعد …
این قسمت از شعرِ سایه برام بارها و بارها مرور شده و میشه. هر بار عمیقتر از قبل:
روی تخت به صورتِ نیمهنشسته-نیمه درازکشیده، لمیدهام و آهنگی نامناسب برای نوشتن در گوش و در شرایطی سخت که از قرار زیر است، در حال نوشتنم: – خوشحال از اینکه چیزی نمانده تا از شرایطِ مرگبارِ این خوابگاه رها شوم. – ناراحت از بودن با دوستانی که اتلافِ وقت، در اکثرشان، جزئی از افتخاراتشان است؛ …
پیشنوشت: قبل از خواندن این مطلب، پیشنهاد میکنم پستهای قبلیِ این موضوع را نیز بخوانید :) از استانداردهایت کوتاه نیا | توصیههایی به یک دندانپزشک (۱) اخلاق، اخلاق، اخلاق | توصیههایی به یک دندانپزشک (۲) از مردمی، برای مردم باش | توصیههایی به یک دندانپزشک (۳) در هر صنفی که باشی، هیچوقت آنقدر کامل نیستی …
برای من اینستاگرام و شبکههای اجتماعی و به طور کلی اینترنت، خیرهایش بیشتر و بسیار بیشتر از مضراتش بوده. اگر زندگیام همان پازلی باشد که گفتم، بخشِ بزرگی از این پازل، به کمک فضای مجازی، دارد واقعاً تکمیل میشود. ۳۱ خرداد رو به پایان است؛ ۳۱ خردادی که سالروزِ شهادتِ شهید مصطفی چمران است. در …
اونقدری نشونه دور و اطرافِ آدم هست، که امکان نداره نبینیمشون. ممکنه ببینیم و چشم بپوشیم، بیخیال بشیم، سختمون باشه قبول کنیم که دیدیم، ولی هستن. هستن و ما نمیخوایم ببینیم. ما انتخاب میکنیم که نبینیم. انتخاب میکنیم. یا شاید اولش اینطوره که ما انتخاب میکنیم. کمی که میگذره دیگه عادت میشه. عادت میشه ندیدن. …
خودت باش. خودت را رها کن تا باشد هر آنچه که میخواهد. بستهایاَش که چه!؟ برای کِه؟ مگر قرار است باز هم این لحظات را تجربه کنی؟ مگر باز هم قرار است زندگی کنی؟ مگر این روزها برخواهند گشت؟ در چه حالی؟ منتظر کدامین روز ماندهای که اینگونه روزهایت را برای به پایان رسیدنشان سرمیکنی؟ …
خیلی سادهست! گاهی روزها میگذرن و نمیفهمی. گاهی روزها میگذرن و دستاوردت ازشون میشه هیچ. روزهای زیادی داریم که خیلی معمولی گذشتن؛ بیدار شدیم، شب خوابیدیم. اگه از خودمون بپرسیم فلان روز پیشرفتی داشتی یا نه، ممکنه حتی یادمون نیاد که اون روز صعود داشتیم یا نزول. که البته روزهایی که در اونها صعودی در …
قبلاً هم گفتم. ولی امروز دوباره مرور میکنمش و دوست دارم مقداری بهش اضافه کنم. میخوام بگم که اگه ایدهای توی ذهنت داری، اگه حس میکنی قراره کاری کنی، اگه هدفی برای رسیدن تو فکرته، خب دقیقاً چرا نمیری سمتش؟ چرا؟ یکی از سخنرانیهای آرنولد رو، به پیشنهاد رفیقم، نشستم دیدم. همونی که توش میگه: …