نتایج جست و جو برای: امتحان

ابتلاء، نشیب، امتحان، رنج یا هر چی :|

رنج

پستی نوشتم با رعایت کلی موارد. کمال‌گرایی هم اذیتم کرد، ولی نوشتم. پستش که کردم، دیدم نه. الان جایش نیست. نباید حالا منتشر شود. رفت به پیش‌نویس‌ها. خسته‌ام. شاید نوشتنِ در اینجا راه خوبی برای بهترشدن حالم نباشد. ولی کیبورد دم دستم است؛ پس می‌نویسم. این وبلاگ برای من شده مرجع رنج‌هایم. آخر سال ۹۶ …

مطالعه ی صبح‌هنگام در دوره‌ی امتحانات

مطالعه در ساعات اولیه‌ی صبح خیلی لذت بخشه. مخصوصاً صبحی که از دیشبش کاملاً بیدار بوده‌باشی :/ دوره‌ی امتحانات و ماه قشنگ رمضان دست‌به‌دست هم دادند در این روزها تا اولین مطالعه ی با تمرکز بالام رو بعد از ساعات طولانی نخوابیدن، اونم در اول صبح، انجام بدم :) خودم هم باورم نمیشه! تمرکز بالایی …

دیدنِ نیمۀ پرِ لیوان | تلاشی مذبوحانه

آسمانِ آبیِ من

سلام. سلامی از یک مصطفای متفاوت. مصطفایی که لبخندی بر لب ندارد، چشمانش خسته‌اند، کمرش خمیده و کمی دستانش درد می‌کند، موهایش کم‌تر از همیشه هستند، قلب‌ش بیشتر از همیشه فشرده شده، وزن‌ش رکوردش را زده، در دندان‌پزشک‌ترین حالتی‌ست که قبل از این نبوده، نورِ امیدش در کم‌سوترین حالت‌ش است و همین. فکر کنم کافی‌ست …

کمی تسکین برای کنکوری‌های عزیزم | از مصطفی قائمی

روزهای نزدیک به کنکور 99

سلام. می‌دانم حالا که این را می‌خوانی حس‌وحالت جورِ خاصی‌ست. نه می‌توانم بگویم خوب، نه بد. در یک خوف و رجایی به سر می‌بری که راه گریزی از آن نیست. این چند ماهی که بر تو گذشته، شاید سخت‌ترین که نه، قطعاً سخت‌ترین ماه‌های عمرت بوده. البته می‌دانی که! خطابِ من تویی هستی که خوانده‌ای. …

قهرمان‌بازی ممنوع! | توصیه‌هایی به یک دندان‌پزشک (۴)

دکتر قائمی - دکتر مسعود صفری

پیش‌نوشت: قبل از خواندن این مطلب، پیشنهاد می‌کنم پست‌های قبلیِ این موضوع را نیز بخوانید :) از استانداردهایت کوتاه نیا | توصیه‌هایی به یک دندان‌پزشک (۱) اخلاق، اخلاق، اخلاق | توصیه‌هایی به یک دندان‌پزشک (۲) از مردمی، برای مردم باش | توصیه‌هایی به یک دندان‌پزشک (۳) در هر صنفی که باشی، هیچ‌وقت آن‌قدر کامل نیستی …

یک روز خوبِ معمولی

دکتر محمد نعمتی - دکتر محمدهادی مفتاح - دکتر قائمی

پیش‌نوشت: با یک پستِ بی‌هدف طرفید! به نظرم نخونید و برید تو گوگل سرچ کنید: «چگونه وقتِ خود را در جوب نریزیم؟»* امروز روز خوبی بود. اصلاً از همون شروعش خوب بود. تقریباً همه‌چی درست و سرِ جاش اتفاق افتاد. و خب خداروشکر :) شاید یه دلیلش این باشه که صبح خوب شروع شد. یعنی …

بحث بحثِ اولویت‌هاست

عکاسی از آسمان

دوست دارم بنویسم. صرفاً دوست دارم! جز انگشتان و چشمانم و اعصابِ مربوط به آن‌ها، جزءِ دیگری از بدنم همراهم نیست :| سردرد دارم و مغزم بعد از نوشتنِ کلی خط، فرمانِ سِلِکت‌آل و دیلیت می‌دهد :| و من می‌مانم و صفحه‌ای خالی! ولی دوباره شروع می‌کنم. امیدوارم این‌بار که رهاتر از دفعۀ قبل می‌نویسم، …

یکی از ترس‌هایم

دکتر محمدعلی نجفی

در اینستاگرام بودم که دوباره از آن‌دست آدم‌هایی را دیدم که با شوروشوقِ احتمالاً ساختگی، دانسته یا ندانسته، داشت در مورد شیوه‌های موفقیت صحبت می‌کرد. این‌جور آدم‌ها زیاد شده‌اند، در این دوره‌ای که همه دوست داریم زودتر موفق شویم و رهِ صدساله را یک‌شبه طی کنیم. البته این موفقیتِ سریع با دیدن مثال‌های در اطرافمان …

منتورینگ و شروعی بر کلی اتفاق خوب

خانوادۀ دوستی

بعضی اتفاق‌ها هستن که هر چقدر دنبال ریشه‌شون می‌گردم پیدا نمی‌کنم! یعنی هی برمی‌گردم عقب و فکر می‌کنم که بالاخره یافتمش! یافتم دلیلی رو که فلان اتفاق برام افتاده… ولی یکم دیگه که می‌رم عقب، بازم یه ریشۀ دیگه براش پیدا می‌کنم! اینه که دیگه سعی نمی‌کنم! فقط لبخند می‌زنم و ادامۀ خوشحالی‌مو می‌کنم بابت …

از توانستن می‌نویسم

روزنه‌های امید

آقای معلم می‌گوید: «هر انسانی که در اطرافت می‌بینی، از چیزی می‌ترسد، به چیزی عشق می‌ورزد، و چیزی را از دست داده است…» [از چیزی هم رنج می‌برد…] البته مورد آخر را خودم اضافه کردم. این را از همۀ آدم‌هایی که تا امروز دیده‌ام و حرف‌هایشان را شنیده‌ام و گاهی من را مَحرم اسرارشان دانسته‌اند …