تبریک :) ثبت نام اولیۀ شما با موفقیت انجام شد. به زودی مکان و زمان دقیق همایش به اطلاع شما خواهد رسید. مشتاق دیدارتم؛ قائمی.
نتایج جست و جو برای: موفق
پرداخت شما با مشکل مواجه شده است. ولی بدون که خوشحال میشم ببینمت :) از اینجا دوباره تلاش کن:
سلام. میدانم حالا که این را میخوانی حسوحالت جورِ خاصیست. نه میتوانم بگویم خوب، نه بد. در یک خوف و رجایی به سر میبری که راه گریزی از آن نیست. این چند ماهی که بر تو گذشته، شاید سختترین که نه، قطعاً سختترین ماههای عمرت بوده. البته میدانی که! خطابِ من تویی هستی که خواندهای. …
مدتهاست ننوشتهام و مثل همیشه که بعد از چند وقت باز میگردم میگویم: دلم لک زده است برای نوشتن. برای آزاد و رها نوشتن :) و اما ننوشتنم در دورۀ زمانیِ گذشته کمی با قبل فرق دارد. قبلترها ننوشتنم بیشتر دلیلی غیرِ دلچسب داشت. اما حالا آمدهام و مینویسم از برههای خفن! برههای پر از …
سالهای سال بود هر کسی که با من صحبت میکرد، گلهای داشت، دردی، رنجی، یا مشکلی، بعد از اینکه حرفهایش را گوش میدادم و با سؤالهای خوب از نظر خودم، بحث را به جاهای خوبی میرساندم، سعی میکردم راه حل به او ارائه کنم. یا اگر راه حلی به ذهنم نمیرسید، میگفتم من نمیتوانم. باید …
پیشنوشت: این پست، ادامۀ ۵ پستِ قبلیست، اگر حالش را داری، هر ۵تا را بخوان، اگر نه، مقدمۀ پست اولِ این موضوع که دیگر کم است و مفید! ممنون میشوم! از استانداردهایت کوتاه نیا | توصیههایی به یک دندانپزشک (۱) سایرِ توصیههایم: توصیههایی به یک دندانپزشک خب. اصلِ مطلب را مدتهاست که میخواهم بنویسم، اما …
دیگه وقتشه از اون چیزی بنویسم که سالهاست منتظرشم. نه اینکه از اولش میدونستم چی باید بنویسم؛ نه. ولی میدونستم که بالاخره یه چیزی باید بنویسم که غیرعادیه! که یه جوریه. که نوشتن در موردش سخته. مبهمه. ولی قشنگه. , پر از جذابیته. برای خودم البته. شاید از بیرون که نگاه کنی، قشنگ نباشه. حتی …
از ماشینش که پیاده شدم، گفت معجزۀ خدا بود اومدنت :) آخه میدونی!؟ ماهها بود ندیده بودمش، اینبار که زنگ زد بهم و رفتم دیدنش، کلی تغییر کرده بود. فهمیدم سیگار میکشه. البته هنوز به قول خودش تفریحی میزنه. و خب اول راه بود. یعنی من هر کدوم از همکلاسیهام رو میفهمیدم سیگاری شده قبول …
من امید را میبینم. حتی در تاریکترین کورهراهها. حتی در سختترین مصائب. حتی در سیاهیها. من امید را میبینم حتی وقتی اتفاقهایی میافتند که روح من خبری از آنها ندارد. من امید را میبینم حتی وقتی میگویی شر مرسان. من امید را میبینم حتی وقتی در غم فرورفتهام. من امید را میبینم حتی وقتی میگوید …
به خودم آمدم و دیدم که سالهاست در انتظارِ زندگی زندگی میکنم. زندگیِ اول و زندگیِ دوم، شبیه آسمان و زمین است. آسمانی دور، و زمینی تاریک. روزها بیدار میشوم و از شروعش پیداست که حتی شب نیز آرام نگذشته است؛ TMD خبرش را میدهد. در ادامه، نقاطِ مهمِ روز را از سرم میگذرانم و …