به کجا آخه!؟

آسمان شب و ماه :)

قرار نبود این موضوع رو بنویسم، ولی بحثی حدوداً نیم‌ساعته با یکی از دوستانم داشتم که حالا نمی‌ذاره ذهنم به چیز دیگه‌ای فکر کنه.
مَخلص کلام این‌که مسیرِ درست، اکثر اوقات سخته. راهی که به مقصدِ زیبایی می‌رسه، معمولاً پرپیچ‌وخمه. و اون‌چیزی که با دوستم صحبتش رو می‌کردیم این بود که:

سالم زندگی کردن در این روزگار، کاری بس سخت شده.

آره. کافیه سرمون رو بیاریم بالا و یک نگاه کوچیک به اطرافیان‌مون بندازیم؛ چی می‌بینیم؟!
آیا واقعاً مسیری که دوروبریامون دارن طی می‌کنن، مسیرِ درستیه!؟

بحث سرِ سنجۀ این مسیرها نیست؛ که بنیادی‌تر اگر نگاه کنیم، چرا از سرشتِ خودمون داریم دور می‌شیم!؟ از انسانیت.

داشت می‌گفت که: خودم هم می‌دونم به خدا. می‌دونم اشتباهه این راهی که در ابتدای اون قرار گرفتم، ولی حس می‌کنم مجبورم.

الان که داشتم به صحبت‌هاش فکر می‌کردم، می‌بینم مشکل احتمالاً این‌جاست که باور نداریم؛ مثلاً به خدا.
استیو جابز توی سخنرانی‌ش در دانشگاه استنفورد می‌گفت که:شما باید به یک چیز ایمان داشته باشید، به شجاعت‌تان، به سرنوشت‌تان، زندگی‌تان، کارما، یا هر چیز دیگری.

(You have to trust in something — your gut, destiny, life, karma, whatever.)

اون دوستم باور نداشت، یا شاید داشت ولی وسوسه‌های درونی‌ش صدای اون باور رو که داره با عجز ازش می‌خواد که مسیر اشتباه رو نره، خفه می‌کنه.

هر چی که بود می‌دونست داره اشتباه می‌کنه، ولی نمی‌تونست جلوی خودش رو بگیره.

عوامل زیادی هستن احتمالاً که روش تأثیر گذاشته بودن که اون الان سر این دو راهی رسیده که: مسیر درست که سخته رو بره یا مسیری که اکثر آدم‌ها می‌رن رو…؟
بعضی از اون عوامل، محیط، دوستاش و اراده‌ش هستن.

براش مثال‌هایی از انتهای مسیری که در ابتداش هست رو زدم. باز هم در همین دانشگاه خودمون، داریم افرادی رو که روزی مثل همین دوستم با هم دوست بودیم و خیلی خوب بودن و زندگیِ خوبی داشتن. ولی حالا اون‌قدر پیش رفتن در مسیرِ مزخرف‌شون که دیگه ندای درونیِ خاصی به گوششون نمی‌رسه.

(البته این‌ها نظر شخصیِ منه و اشکالات کوچیک که بماند، احتمالاً حفراتِ ضعفِ زیادی داره. که امیدوارم رفع بشن.)

ولی باهاش کلی صحبت کردم و خواستم ازش که هوای خودش رو داشته باشه.

و امیدوارم که کم نیاره و مسیری که سخت‌تره ولی درسته رو انتخاب کنه.

ضمناً اخیراً از این بابت خوشحالم که دوستی با بعضی هم‌دانشکده‌ای‌هام رو جوری پیش بردم که می‌تونم در عینِ دوستانه‌بودن روابط‌‌مون انتقادهای عمیقی بهشون بکنم و اون‌ها هم ناراحت نشن یا اگر هم می‌شن زود رفع بشه به این خاطر که بعضاً فهمیدن که اون انتقاد، سودِ خاصی برای من نداره، صرفاً به نفعِ خودشونه :)

دیدگاه ها

  1. ملورین

    روزگاریست که شیطان فریاد می زند«ادم پیدا کنید جانانه سجده خواهم کرد»…هیچ موضوعی بهتر از پرداختن به انسانیت نیست…همچنان ادامه بدید آقای دکتر✌✌✌

    1. نویسنده
      پست
    1. نویسنده
      پست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *