کمی نقطۀ عطف!

دکتر مصطفی قائمی | دندان‌پزشک

نوشتن همیشه برایم جذاب بوده، همیشه دوست‌ش داشته‌ام و همیشه هم برایم سبب خیر شده. و حالا که در این روزها اتفاق‌های جالبی در حال افتادن هستند و از بعضی‌های‌شان احتمالاً سال‌ها بعد به عنوان نقطۀ عطف یاد خواهم کرد، باید بیشتر بنویسم و بیشتر ثبت‌شان کنم تا بدانم از کجا شروع کرده‌ام…

در پست قبلی از مطبی نوشتم که در راه است و کمی قبل‌تر هم نوشتم که سفری.
هر دوی‌شان رخ داده‌اند.
مطب را که رهن‌واجاره کردیم و سفر را هم آغاز کردم :)
هردوی‌شان به نظر می‌رسد نقطۀ عطفی خواهند بود در مسیرِ پرپیچ‌وخمِ زندگی‌ام…
و به هردوی‌شان خوش‌بینم :)

راستی!
از رادیوقاف نگفتم!
آن هم شروع شده…
من و عرفان وکیلی عزیزم، اپیزود صفر را ضبط کردیم و در تلاشیم تا هر سه‌شنبه از دنتال‌منتورشیپ بگوییم.
و با کمک رفیقِ کاربلدم، علی ذوالفقاری، تدوین‌ش انجام شود و بعد هم انتشار.

الان اپیزود صفر، که مقدمه‌ای بر فصل دوم بود، را استارت زدیم و می‌توانی از این‌‌جا بشنوی‌اش: Castbox.
و این هم پیج اینستاگرامیِ رادیوقاف: Instagram

که امیدواریم همه‌چیز خوب پیش برود و بتوانیم آن‌قدری که دوست داریم مفید باشیم برای جامعۀ دندان‌پزشکی :)
و در ادامه بیشتر و بیشتر در موردش حرف خواهم زد.

***

از آن روزی که من سفر رفتم، اتفاق‌های خوب بیشتر دنبالم می‌آیند انگار،
از باشگاهی که می‌روم تا تراپیِ هفته‌ای یک جلسه :)

و به نظر می‌رسد بعد از سربازیِ کوفتی، می‌توانم خوشحال باشم بابتِ ادامۀ مسیرم!

گرچه در این برهۀ زمانی، هر روزمان، با غم شروع می‌شود و با غم تمام؛
ولی ناچاریم به ادامه و سرخ‌نگه‌داشتنِ صورت‌مان با سیلی…
که این روزها و این غم‌ها و این قومِ ظالم نیز می‌گذرند و می‌روند به درک و ما می‌مانیم و تمامِ امیدهایی که نگه‌شان داشتیم برای آن روزها.

آری.
باید که لبخندزنان به جنگِ با ناامیدی‌های این روزهای‌مان برویم.
که آن‌ها که مقابل‌مان نشسته‌اند و چشمِ دیدنِ ایرانی آزاد و آباد را ندارند، خوش‌شان می‌آید غمگین و ناامید ببینندمان. خوش‌شان می‌آید تسلیم‌شدن‌مان را ببینند تا به چپاول‌شان ادامه دهند.

ولی تاریخ به ما می‌گوید، این‌ها رفتنی‌اند؛ آن‌چنان که همۀ ظالمانِ تاریخ رفتند.

و من نیز، با یادِ فرهاد میثمیِ در بند، این روزهای “زجر اندر زجر اندر زجر” را به بهترین شکلی که بلدم طی می‌کنم.
و امیدم را حفظ می‌کنم تا روزهایی که بتوانیم همه‌مان قهقهه‌زنان در میدان‌های آزادیِ هر شهر شویم و از روزهای خوب و آیندۀ روشن‌مان بگوییم.

***

پی‌نوشت: اخیراً آن‌قدر عکس‌های پرترۀ قشنگی در گوشی‌ام دارم که گاهی علت اصلیِ شروعم به نوشتن، همان‌ها می‌شوند!

دیدگاه ها

  1. شکوفه

    دقییییقاااا منم الان در مرحله ای ام که از نون شب واجبتر میبینم بنویسم که چی داره میشه…چون مطمینم شروع جهشم همین جاییه که الان هستم
    همیشه موفق باشید جناب دکتر و سفر سلامت🌸

    وای آخرش خیلی خوب بود🤣🤣👏👏

  2. صآد...

    مدتها بود هی چک میکردم،مطلب جدید نوشته اید یانه…تا امروز که چک کردم و مطلب برای دیروز است.
    همیشه اول نوشته هایتان از نوشتن می گویید.چیز جالبی ست…
    از راه افتادن دوبارۀ رادیو قاف خرسندم با اینکه دندانپزشک نیستم..چقدر ایدۀ رادیو قاف بدرد بخور و خوب است.
    شاید آدمی را از پرتگاه انصراف نجات دهد یا هم راه را آنقدر برایش روشن کند که بفهمد او آدم اینجا نیست و باید انصراف دهد برود دنبال علاقه اش.
    به توصیه هایتان وبلاگ نویسی را کم کم شروع کرده ایم..کسی نمی خواندش،اما آدرسش را به بعضی دوستانم داده ام.چیز جالبی ست. به قالب وبلاگ شما بسیار علاقه مندم.حتی پیدایش هم کردم،دلم میخواست بتوانم خودم همچین قالب وبلاگی بسازم…

  3. Ali

    تبریک از صمیم قلبم
    دکتر برو حال مطبتو ببر
    برات خوشحالم خیلی
    قدم بعدی ایشالا کلینیک خودت
    ایشالا به رویاهای جاموندت هم برسی.

  4. فتانه

    خیلی خوشحالم براتون
    امیدوارم هر آنچه میخواهید داشته هایتان شود همان امید و لبخند که برای ما و مردم میخواهید همان و همان ها …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *