هبوط می خوانم

در انتخاب مانده بودم. سررسیدم یا گوشی. نوشتن برای دل خودم یا اشتراک محتوای دلم با رفیق یا رفیقانم.

که لپتاپ را انتخاب کردم! که بیایم و این بغضی را که در گلویم کمی اذیتم میکند و البته لذت خودش را دارد را در اینجا ثبت کنم.

هبوط میخوانم. هبوط شریعتی.

نمی دانم تحت تاثیر جو قرار گرفتم یا همان درد چند ساله است که بعد از یک دورۀ نشیب دوباره سربرآورده و از گلویم شروع کرده.

حتی نوشتنم هم عوض شده. دوست دارم اینطور بنویسم.

درد میگیرد. اینکه من کجایم و کجا باید باشم.

درد.

بالاخره باید یکجا آدم انتخاب کند و راهی را در پیش گیرد که باید.

نمیدانم آیا اینجا و الان همان انتخاب مسیر است یا نه؟! ولی می دانم که این درد ماندگار است. گاهی در نشیب است. ولی بالاخره همیشه نمیشود خفه اش کرد.

تا پاسخی، مرهمی، دارویی برای آن نیابم با من همراه است و گه گاه به خودش مشغولم میکند و یحتمل متوقفم.

نه اینکه پاسخی نیافته باشم، که دارم. همین الان هم آخرین پاسخش در ذهنم است. ولی آیا همان پاسخ اصلیست؟

همان است که باید با تمام خودم به سمتش بروم؟

همان است؟

نمیدانم.

و باز می خوانم و می خوانم و می خوانم…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *